جدول جو
جدول جو

معنی عط - جستجوی لغت در جدول جو

عط
(خِ)
به درازا شکافتن جامه را بی جدا کردن، یا عام است. (از منتهی الارب). بریدن به درازا. (تاج المصادر بیهقی). به درازا شکافتن جامه را بدون از هم جدا کردن. (ناظم الاطباء) : عطّ الثوب، جامه را از درازا یا پهنا شکافتن بی آنکه از هم جدا شود. (از اقرب الموارد). و آیۀ 28 سوره یوسف چنین نیز خوانده شده است: فلما رأی قمیصه عطّ من دبر... (از منتهی الارب) ، بر زمین افکندن کسی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چیره شدن بر کسی. (از منتهی الارب). غلبه کردن برکسی در گفتار و در کردار، و گویند عت ّ غلبه کردن در گفتار است و عط، غلبه کردن در کردار. (ازاقرب الموارد) ، به تازیانه زدن، بازداشتن، گرم شدن روز. (تاج المصادر بیهقی) ، گران شدن نرخ. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
عط
شکافتن از درازا، بر زمین افکندن کسی را
تصویری از عط
تصویر عط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عطرسای
تصویر عطرسای
(دخترانه)
عطر (عربی) + سا (فارسی)، معطر و خوشبوکننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عطارد
تصویر عطارد
(پسرانه)
نام نزدیکترین سیاره به خورشید در منظومه شمسی که نماد نویسندگی و سخن سرایی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عطا
تصویر عطا
(دخترانه)
بخشش، انعام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عطیه
تصویر عطیه
(دخترانه)
انعام، بخشش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عطیة الله
تصویر عطیة الله
(دخترانه)
عطاءالله
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عطاالله
تصویر عطاالله
(پسرانه)
داده و عطای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عطریات
تصویر عطریات
خوش بوها، بوهای خوش، چیزهای عطردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطرسا
تصویر عطرسا
پراکنده کنندۀ بوی خوش، خوش بو کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطاش
تصویر عطاش
عطشان ها، تشنگان، جمع واژۀ عطشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطردان
تصویر عطردان
جای عطر، ظرفی که در آن عطر نگه می دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطربیز
تصویر عطربیز
عطربیزنده، آنچه بوی خوش پراکنده می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
عطسه کردن، خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، خفیدن، عطاس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطار
تصویر عطار
فروشندۀ داروهای گیاهی، عطرفروش، کسی که داروها و چیزهای خوش بو می فروشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطیات
تصویر عطیات
عطیه ها، بخشش ها، دهش ها، جمع واژۀ عطیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطایا
تصویر عطایا
عطیه ها، بخشش ها، دهش ها، جمع واژۀ عطیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطن
تصویر عطن
خوابگاه شتران و جایگاه یا آغل گوسفندان نزدیک آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطشان
تصویر عطشان
تشنه، انسان یا حیوان که احتیاج به نوشیدن آب دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطسه
تصویر عطسه
خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی، اشنوشه، ستوسر، شنوسه،
کنایه از آنچه شبیه چیز دیگر باشد، کنایه از نتیجه، زاده، پرورده
عطسه زدن (کردن): خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن
عطسۀ صبح: کنایه از دمیدن صبح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطسه کردن
تصویر عطسه کردن
خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، عطسه زدن، خفیدن، عطاس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطوف
تصویر عطوف
میل کردن به سوی چیزی، مهربانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطاف
تصویر عطاف
ردا، ازار، چادر، شمشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطف
تصویر عطف
بازگشتن و مایل شدن به سوی چیزی، سخنی را به سخن ماقبل ربط دادن با حرف عطف، در دستور زبان علوم ادبی حرفی که با آن کلمه یا جمله ای را به کلمه یا جملۀ دیگر ربط دهند مانند حرف «و»، باعطوفت، مهربانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطرآگین
تصویر عطرآگین
آغشته به عطر، پرعطر، معطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطرپاش
تصویر عطرپاش
آنکه یا آنچه عطر می پاشد، ظرفی که به وسیلۀ آن عطر را در هوا پراکنده می سازند یا به بدن خود می زنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطرآمیز
تصویر عطرآمیز
آمیخته به عطر، خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطوف
تصویر عطوف
مهربان، مشفق، نیکوکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطوفت
تصویر عطوفت
محبت، مهربانی، دوستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطا
تصویر عطا
دهش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عطارد
تصویر عطارد
تیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عطر
تصویر عطر
خوشبویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عطسه
تصویر عطسه
اتسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عطف
تصویر عطف
بازگشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عطوفت
تصویر عطوفت
مهربانی
فرهنگ واژه فارسی سره