معنی عطیات - فرهنگ فارسی عمید
معنی عطیات
- عطیات
- عطیه ها، بخشش ها، دهش ها، جمع واژۀ عطیه
تصویر عطیات
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با عطیات
عطیات
- عطیات
- جَمعِ واژۀ عَطیه. (اقرب الموارد). عطایا. رجوع به عطیه و عطیت شود
لغت نامه دهخدا
عطریات
- عطریات
- جمع عطریه، برکنه بویه ها گلابها شمین ها مونث عطری جمع عطرات
فرهنگ لغت هوشیار
اعطیات
- اعطیات
- جج ِ عَطاء، بمعنی دهش و آنچه بخشیده شود. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ اَعطیَه. جج ِ عطاء. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خطیات
- خطیات
- جَمعِ واژۀ خطیه. (یادداشت بخط مؤلف). خطیئه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
عمیات
- عمیات
- جَمعِ واژۀ عَمِیه تأنیث عَمی. (از اقرب الموارد). رجوع به عمی و عمیه شود
لغت نامه دهخدا
قطیات
- قطیات
- تپه هائی است از بنی جعفر بن کلاب. (معجم البلدان)
وادیی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قطیات
- قطیات
- جَمعِ واژۀ قطاه است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). قطاه را گاهی به قطیات جمع بندند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عیطات
- عیطات
- جَمعِ واژۀ عائط، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، رجوع به عائط شود، جَمعِ واژۀ عیط، (ناظم الاطباء)، رجوع به عیط شود
لغت نامه دهخدا