جدول جو
جدول جو

معنی عطسه کردن

عطسه کردن
خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، عطسه زدن، خفیدن، عطاس
تصویری از عطسه کردن
تصویر عطسه کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عطسه کردن

عطسه کردن

عطسه کردن
عارض شدن عطسه. (فرهنگ فارسی معین). عطسه دادن. عطسه زدن. خفیدن. زفرافیدن
لغت نامه دهخدا

خطبه کردن

خطبه کردن
درخواست کردن، خواستن کاری، داوطلب انجام کاری شدن
خطبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پرسه کردن

پرسه کردن
بعیادت رفتن پرسش و تعقد کردن: (صحت ارخواهی در این دیر کهن خستگان بینوا را پرسه کن) (ابوالقاسم مفخری)
پرسه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیسه کردن

پیسه کردن
دو رنگ کردنسیاه و سفید کردن ابلق ساختن: عدل تو سایه ایست که خورشید را ز عجر امکان پیسه کردن آن نیست در شمار. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار

عرضه کردن

عرضه کردن
اظهار کردن، بیان کردن، ارائه دادن، نشان دادن، عرضه داشتن
عرضه کردن
فرهنگ فارسی عمید