معنی عطریات - فرهنگ فارسی عمید
معنی عطریات
عطریات
خوش بوها، بوهای خوش، چیزهای عطردار
تصویر عطریات
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با عطریات
عطریات
عطریات
جمع عطریه، برکنه بویه ها گلابها شمین ها مونث عطری جمع عطرات
فرهنگ لغت هوشیار
عطریات
عطریات
جَمعِ واژۀ عطریه. بویهای خوش. خوشبویها. (ناظم الاطباء). مشک، عنبر، عبیر، غالیه، کافور، ند، مشک، زباد و گلاب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به عطریه شود
لغت نامه دهخدا
فطریات
فطریات
دنبلانی ها غارچ های زهر آگین، جمع فطریه، سرشتی ها جمع فطریه امور طبیعی
فرهنگ لغت هوشیار
فطریات
فطریات
جَمعِ واژۀ فطریه. امور طبیعی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
عطرات
عطرات
جَمعِ واژۀ عَطِره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عطره شود
لغت نامه دهخدا
عطیات
عطیات
جَمعِ واژۀ عَطیه. (اقرب الموارد). عطایا. رجوع به عطیه و عطیت شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.