- سم
- زهر
معنی سم - جستجوی لغت در جدول جو
- سم
- ناخن دست و پای چهارپایان از قبیل اسب و الاغ و استر که از یک ماده شاخی تشکیل شده اند زهر، ماده کشنده
- سم
- ناخن ضخیم و مقاوم گروهی از پستانداران گیاهخوار مانند گاو، گوسفند، اسب، استر، الاغ و امثال آن، پای انسان
سمج، سوراخ، گودال
جایی که در کوه یا زیر زمین برای جا دادن گوسفندان درست می کردند، آغل،برای مثال بیابان سراسر همه کنده سم / همان روغن گاو در «سم» به خم (فردوسی - ۶/۵۰۶)
- سم
- هر نوع مادۀ شیمیایی که موجب آسیب یا هلاک جاندار شود، زهر، کنایه از هر چیز زیانبار مثلاً سیگار برای تو سم است، مفرد واژۀ سمام و سموم، سوراخ مانند سوراخ سوزن
سمّ زعاف: زهر کشنده که انسان را فوری هلاک کند
- سم ((سُ مّ))
- سنب، در ترکیب با واژه های دیگر معنای «سوراخ کننده» می دهد. مانند آهن سم، قسمت انتهایی دست یا پای چهارپایان
- سم ((سَ مّ))
- زهر، ماده کشنده، جمع سموم
- سم
- خانه ای زیر زمین که در بیابان ها برای مسافران می ساختند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
ملکه افسانه ای آشور که به زیبایی و دانایی معروف است و باغهای معلق را همسرش برای او ساخته بوده است
هم اندیشی، همکاوی