جدول جو
جدول جو

معنی سمن سیما

سمن سیما(دخترانه)
سمن (فارسی) + سیما (عربی)، سمن چهره
تصویری از سمن سیما
تصویر سمن سیما
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با سمن سیما

سمن سیما

سمن سیما
سمن پیکر. (ناظم الاطباء). چهره او در سپیدی چون گل یاسمن است:
دمید خط ز بناگوش آن سمن سیما
غریب شامی از این صبحگاه پیدا شد.
صائب.
بناگوش تو ای ترک سمن سیمای سیمین تن
سمن را خاک زد در چشم و گل را چاک پیراهن.
احمد بن مؤید سمرقندی
لغت نامه دهخدا

سیمین سیما

سیمین سیما
آنکه سیمایی مانند سیم دارد، نقره گون سیما، سپیدچهره:
بر مشک زنم بوسه و بر سیم نهم روی
ای مشکین زلفین من ای سیمین سیما،
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

سمن سینه

سمن سینه
سمن بر. (ناظم الاطباء) :
او سمن سینه و نوشین لب و شیرین سخن است
مشتری عارض و خورشیدرخ و زهره لقاست.
فرخی.
چون سمن سینه زین سخن پرداخت
شه در آغوش خویش جایش ساخت.
نظامی.
زنان سمن سینۀ سیم ساق
بهر کار با او کنند اتفاق.
نظامی
لغت نامه دهخدا

مه سیما

مه سیما
ماه سیما. که دارای سیمایی چون ماه است. با سیمایی بسان ماه زیبا:
آفتاب فتح را هر دم طلوعی میدهد
از کلاه خسروی رخسار مه سیمای تو.
حافظ
لغت نامه دهخدا

سمن سا

سمن سا
صفت زلف. (آنندراج) ، آنچه با ساییدن آن بوی سمن برآید. رجوع به سمن سای شود
لغت نامه دهخدا