هر نوع مادۀ شیمیایی که موجب آسیب یا هلاک جاندار شود، زهر، کنایه از هر چیز زیانبار مثلاً سیگار برای تو سم است، مفرد واژۀ سمام و سموم، سوراخ مانند سوراخ سوزن سمّ زعاف: زهر کشنده که انسان را فوری هلاک کند
ناخن ضخیم و مقاوم گروهی از پستانداران گیاهخوار مانند گاو، گوسفند، اسب، استر، الاغ و امثال آن، پای انسان سُمج، سوراخ، گودال جایی که در کوه یا زیرِ زمین برای جا دادن گوسفندان درست می کردند، آغل، برای مِثال بیابان سراسر همه کنده سم / همان روغن گاو در «سم» به خم (فردوسی - ۶/۵۰۶)
تلفظ فارسی یعنی زهر: تفاوتست بسی در سخن کز او بمثل یکی مبارک نوش و یکی کشنده سمست. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 89). اگر داد و بیداد دارو شوند بود داد تریاق وبیداد سم. ناصرخسرو. چون کف تو رازقی است نورده و نوربخش نان سپید فلک آب سیاهست و سم. خاقانی