جدول جو
جدول جو

معنی سم

سم
هر نوع مادۀ شیمیایی که موجب آسیب یا هلاک جاندار شود، زهر، کنایه از هر چیز زیانبار مثلاً سیگار برای تو سم است، مفرد واژۀ سمام و سموم، سوراخ مانند سوراخ سوزن
سمّ زعاف: زهر کشنده که انسان را فوری هلاک کند
تصویری از سم
تصویر سم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سم

سم

سم
ناخن دست و پای چهارپایان از قبیل اسب و الاغ و استر که از یک ماده شاخی تشکیل شده اند زهر، ماده کشنده
فرهنگ لغت هوشیار

سم

سم
ناخن ضخیم و مقاوم گروهی از پستانداران گیاهخوار مانند گاو، گوسفند، اسب، استر، الاغ و امثال آن، پای انسان
سُمج، سوراخ، گودال
جایی که در کوه یا زیرِ زمین برای جا دادن گوسفندان درست می کردند، آغل، برای مِثال بیابان سراسر همه کنده سم / همان روغن گاو در «سم» به خم (فردوسی - ۶/۵۰۶)
سم
فرهنگ فارسی عمید

سم

سم
سُنب، در ترکیب با واژه های دیگر معنای «سوراخ کننده» می دهد. مانند آهن سم، قسمت انتهایی دست یا پای چهارپایان
سم
فرهنگ فارسی معین

سم

سم
تلفظ فارسی یعنی زهر:
تفاوتست بسی در سخن کز او بمثل
یکی مبارک نوش و یکی کشنده سمست.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 89).
اگر داد و بیداد دارو شوند
بود داد تریاق وبیداد سم.
ناصرخسرو.
چون کف تو رازقی است نورده و نوربخش
نان سپید فلک آب سیاهست و سم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا