- حَارِص
- مشتاق
معنی حَارِص - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سیلابی، جارو کردن
قطعی، حیاتی
قاطع، محکم، مصمّم
زیرک، زبردست
حادثه، تصادف
رقّاص، رقصنده
دونده، در جریان است، نزدیکی، در حال انجام است، جاری شدن
زخم زننده، آزاردهنده
حفاظت گر، حافظ
دولت مردانه، سختگیر، سخت، محض، استوار
ساختگی، صندوقدار
خراب، آشکار، فریاد زننده، جیغ کش، فریاد کشیدن، جیغ زدن
بی پرده، صادقانه
پیش بین، او می داند، فهمیده
اتّفاقی، مناقصه گزار
همه جا حاضر، حاضر
پر جنب و جوش، کامل، پر حادثه
سوزاننده، گنجه، سوزان، مشعل
دارنده
سرایدار، یک نگهبان، نگهبان، نگهبان ساختمان
چابک، شوخ، ماهر، مبتکرانه
برتر، برجسته، بارز بودن
خنک، سرد
ماورایی، فراطبیعی
فرسوده، ویران شده
متحیّر، گیج شده، پریشان
برهنه پا، پابرهنه
آشفته، یک گدا
کینه توز، بداخلاق
باردار، حامله
تلخ، ترش، زهرآگین، اسیدی
خواب دیدن، رؤیاپرداز، رویاپرداز
حاکم، فرماندار
اضطراری