معنی حَافِي
حَافِي
برهنه پا، پابرهنه
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با حَافِي
حَافِيّ
حَافِيّ
حاشیِه ای، پابِرِهنِه
دیکشنری عربی به فارسی
حَافِل
حَافِل
پُر جُنب و جوش، کامِل، پُر حادثِه
دیکشنری عربی به فارسی
حَافِظ
حَافِظ
حِفاظَت گَر، حافِظ
دیکشنری عربی به فارسی
بَالِي
بَالِي
مَنسوخ، فَرسودِه، کُهنِه، بَدَوی
دیکشنری عربی به فارسی
بَاقِي
بَاقِي
باقی ماندِه، اِستِراحَت
دیکشنری عربی به فارسی
حَفِيف
حَفِيف
صِدایِ خِش خِش، سوئیچ کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
حَرفِيّ
حَرفِيّ
حَرفی، کَلَمِه بِه کَلَمِه
دیکشنری عربی به فارسی
حَائِز
حَائِز
دارَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
حَائِر
حَائِر
مُتَحَیِّر، گیج شُدِه، پَریشان
دیکشنری عربی به فارسی