- حَاجَة
- نیاز، نیاز دارند، نیازمندی
معنی حَاجَة - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آرامش، راحتی
انحراف کردن، تیز
فنجان گرفتن، او برنده شد
شیر دوشیدن، لحاف
بافتن، ساینده، بافیدن
قلّه داشتن، قامت
شاهی مقام، دلپذیر
یک ساعته، ساعت
اطاعت
انرژی
عادّی بودن، معمولاً
خامی، سنگ معدن
حالت، وضعیت
کارمندی، یک مدار
نیازها
مرزی، لبه
تقلید کردن، گرامافون، شبیه سازی کردن
دانه داری، دانه
برندگی، وضوح، برش خوردگی
مقدار معیّن، یک کلاس
سفر کاروانی، کمپین
سرگردانی، گیجی، سردرگمی
شادمانی، شادی، دل پذیری
تاج گذاشتن، تاج