معنی حَاكَى
حَاكَى
تقلید کردن، گرامافون، شبیه سازی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با حَاكَى
حَاكَ
حَاكَ
بافتَن، سایَندِه، بافیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
حَالَة
حَالَة
حالَت، وَضعِیَت
دیکشنری عربی به فارسی
حَاكِم
حَاكِم
حاکِم، فَرماندار
دیکشنری عربی به فارسی
حَاكَمَ
حَاكَمَ
دَسیسِه کَردَن، فَرماندار
دیکشنری عربی به فارسی
حَاجَة
حَاجَة
نِیَاز، نِیَاز دارَند، نِیَازمَندی
دیکشنری عربی به فارسی
رَاعَى
رَاعَى
مُراقِبَت کَردَن، او مُراقِبَت کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
رَاضَى
رَاضَى
آرام کَردَن، راضی اَست
دیکشنری عربی به فارسی
جَازَى
جَازَى
جایِزِه دادَن، پاداش، تَلافی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
سَاوَى
سَاوَى
هَموار کَردَن، بَرابَر، هَمسَطح کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی