معنی حَاكَ
حَاكَ
بافتن، ساینده، بافیدن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با حَاكَ
حَركَ
حَركَ
تِکان دادَن، هَم بِزَنید
دیکشنری عربی به فارسی
حَاكّ
حَاكّ
خارِش دار، سایَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
حَاكَى
حَاكَى
تَقلِید کَردَن، گرامافُون، شَبیه سازی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
حَافَ
حَافَ
شیر دوشیدَن، لَحاف
دیکشنری عربی به فارسی
حَازَ
حَازَ
فِنجان گِرِفتَن، او بَرَندِه شُد
دیکشنری عربی به فارسی
حَادَ
حَادَ
اِنحِراف کَردَن، تیز
دیکشنری عربی به فارسی