معنی حَازَ
حَازَ
فنجان گرفتن، او برنده شد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با حَازَ
حَاكَ
حَاكَ
بافتَن، سایَندِه، بافیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
حَافَ
حَافَ
شیر دوشیدَن، لَحاف
دیکشنری عربی به فارسی
حَادَ
حَادَ
اِنحِراف کَردَن، تیز
دیکشنری عربی به فارسی
فَازَ
فَازَ
قَهرِمان شُدَن، ضَرب و شَتم، پیروزی یافتَن، بُردَن
دیکشنری عربی به فارسی