- ترکنده
- منفجره
معنی ترکنده - جستجوی لغت در جدول جو
- ترکنده
- آنچه که ترک یابد چیزی که شکاف پیداکند، منفجر شونده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کنده، از ریشه در آمده ریشه کن شده
طعنه و ظنز و بیهوده و مکر و حیله
آراسته و منظم و با طراوت
نو رس (میوه) نو باوه نو بر
تراک خورده شکافته شده، منفجرشده
بیهوده محال، تزویر مکر حیله
کسی که بترسد خایف
آنکه سرش را کنده و بریده باشند: مرغ سر کنده
کسی که از چیزی بترسد
ترک خورده، شکافته شده
میوۀ نارس، نوبر، نوباوه، برای مثال تروندۀ پالیزجان هر گاو و خر را کی رسد / زآن میوه های نادره زیرک دل و گربز خورد (مولوی۲ - ۲۴۶)
برکنده، کنده شده، فرسوده، کهنه شده
کنده شده، ازریشه درآمده، ریشه کن شده
فرسوده کهنه شده
مرغی که پرهایش را کنده باشند، کنایه از درمانده، عاجز
پراکنده، متفرق،برای مثال کند باد پرکنده خاک مرا / نبیند کسی جان پاک مرا (نظامی - ۷۴۵)
پراکنده، متفرق،
تزویر و مکر و حیله و فریب
ترفند، مکر، حیله، فریب، شکیل، اشکیل، روغان، احتیال، غدر، گربه شانی، دلام، شید، تنبل، حقّه، دستان، گول، چاره، دغلی، تزویر، قلّاشی، نارو، خدعه، کلک، خاتوله، ریو، نیرنگ، ستاوه، دویل، ترب، کید، تزویر، دروغ، بیهوده، برای مثال با هنر او همه هنرها یافه / با سخن او همه سخن ها ترفند (فرخی - لغت نامه - ترفند)
صدور، صادر شدن
دارای ارزش
خشمگین غضبناک غضبان خشم آلود آشفته و به خشم آمده ارغند
آنکه علف و غله را درو کند درو کننده
بیچاره، بینوا، عاجز
اینترنت
آنکه آرمیده است
جدا کردن از زمین، قلع وقمع کردن
بمقام بالا وبرتر رساننده