جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فرکنده

فرکنده

فرکنده
فرسوده و کهنه شده و ازهم ریخته. (برهان) :
چون زورق فرکنده فتاده به جزیره
چون پوست سر پای شتر بر در جزار.
خسروی.
رجوع به فرکند شود
لغت نامه دهخدا

ترکنده

ترکنده
آنچه که ترک یابد چیزی که شکاف پیداکند، منفجر شونده
ترکنده
فرهنگ لغت هوشیار