پرکنده پرکنده مرغی که پَرهایش را کنده باشند، کنایه از درمانده، عاجزپراکنده، متفرق، برای مِثال کند باد پرکنده خاک مرا / نبیند کسی جان پاک مرا (نظامی - ۷۴۵) فرهنگ فارسی عمید
پرکنده پرکنده کنایه از درمانده و عاجز شده باشد. (برهان) ، پراکنده: از آن قصائد پرکنده دفتری کردم. ازرقی. کند باد پرکنده خاک مرا نبیند کسی جان پاک مرا. نظامی لغت نامه دهخدا