جدول جو
جدول جو

معنی برکنده

برکنده
کنده شده، ازریشه درآمده، ریشه کن شده
تصویری از برکنده
تصویر برکنده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با برکنده

برکنده

برکنده
کنده. کنده شده.
- برکنده بال، که بال وی جدا کرده باشند:
کند جلوه طاوس صاحب جمال
چه میخواهی از باز برکنده بال ؟
سعدی.
نَتِف، زاغ برکنده بال. (از منتهی الارب).
- برکنده دندان، بی دندان.
- برکنده قدر، پست مرتبه و خجل و خوار گردیده. (آنندراج).
- برکنده موی، مهلوب. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا

ترکنده

ترکنده
آنچه که ترک یابد چیزی که شکاف پیداکند، منفجر شونده
ترکنده
فرهنگ لغت هوشیار