- بھولنا
- فراموشی، فراموش کردن
معنی بھولنا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تونل زدن، کندن، خراشیدن، حفر کردن، گودال کندن
کوتاه قد، کوتوله
شکوفه دادن، باز کردن
از دست دادن
شستشو دادن، برای شستن، آبکشی کردن، شستن
پرکردن
قهوه ای
گرسنه
لگام زدن، لمس کردن، سوزاندن
تغییر یافتن، برای تغییر، تاب برداشتن
خیره نگاه کردن، خیره شدن، زل زدن
چرخش، قدم بزن، پیچیدن، گردش کردن، غلتیدن، چرخیدن، به دور خود چرخیدن
دستکاری کردن، بازی کردن، سرگرم کردن، به بازی کردن، ورزش کردن
جستجو کردن، برای پیدا کردن
گذراندن، سرگردان، منحرف شدن، سرگردان شدن
سنگین کردن، تاب خوردن، تکان دادن، تلو تلو خوردن
روحی، شبح
ترکاندن، پارس کردن
نیزه انداختن، پارس کردن، ناله کردن، زوزه کشیدن
ارسال کردن، برای ارسال، فرستادن، کشتی فرستادن
سرخوردن، لیز خوردن، صاف، لغزنده
جوشیدن، برای شکستن
منتشر شدن، گسترده شدن، کشیده شدن
تحمیل، تحمیل کردن
دست زدن به، تاپ زدن
تحویل دادن، ترک کردن
برشته کردن، کباب کردن
باز کردن، برای باز کردن، خشمگین شدن، باز کردن قفل، باز کردن بسته بندی، باز کردن رول ها، باز کردن گره ها
نفخ کردن، شکوفا شدن، رونق یافتن، گل دادن، تورّم ایجاد کردن
فراموشی، فراموش کن