جدول جو
جدول جو

معنی بھولنا - جستجوی لغت در جدول جو

بھولنا
فراموشی، فراموش کردن
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تونل زدن، کندن، خراشیدن، حفر کردن، گودال کندن
دیکشنری اردو به فارسی
کوتاه قد، کوتوله
دیکشنری اردو به فارسی
شکوفه دادن، باز کردن
دیکشنری اردو به فارسی
از دست دادن
دیکشنری اردو به فارسی
شستشو دادن، برای شستن، آبکشی کردن، شستن
دیکشنری اردو به فارسی
پرکردن
دیکشنری اردو به فارسی
قهوه ای
دیکشنری اردو به فارسی
لگام زدن، لمس کردن، سوزاندن
دیکشنری اردو به فارسی
تغییر یافتن، برای تغییر، تاب برداشتن
دیکشنری اردو به فارسی
خیره نگاه کردن، خیره شدن، زل زدن
دیکشنری اردو به فارسی
چرخش، قدم بزن، پیچیدن، گردش کردن، غلتیدن، چرخیدن، به دور خود چرخیدن
دیکشنری اردو به فارسی
دستکاری کردن، بازی کردن، سرگرم کردن، به بازی کردن، ورزش کردن
دیکشنری اردو به فارسی
جستجو کردن، برای پیدا کردن
دیکشنری اردو به فارسی
گذراندن، سرگردان، منحرف شدن، سرگردان شدن
دیکشنری اردو به فارسی
سنگین کردن، تاب خوردن، تکان دادن، تلو تلو خوردن
دیکشنری اردو به فارسی
روحی، شبح
دیکشنری اردو به فارسی
ترکاندن، پارس کردن
دیکشنری اردو به فارسی
نیزه انداختن، پارس کردن، ناله کردن، زوزه کشیدن
دیکشنری اردو به فارسی
ارسال کردن، برای ارسال، فرستادن، کشتی فرستادن
دیکشنری اردو به فارسی
سرخوردن، لیز خوردن، صاف، لغزنده
دیکشنری اردو به فارسی
جوشیدن، برای شکستن
دیکشنری اردو به فارسی
منتشر شدن، گسترده شدن، کشیده شدن
دیکشنری اردو به فارسی
تحمیل، تحمیل کردن
دیکشنری اردو به فارسی
دست زدن به، تاپ زدن
دیکشنری اردو به فارسی
تحویل دادن، ترک کردن
دیکشنری اردو به فارسی
برشته کردن، کباب کردن
دیکشنری اردو به فارسی
باز کردن، برای باز کردن، خشمگین شدن، باز کردن قفل، باز کردن بسته بندی، باز کردن رول ها، باز کردن گره ها
دیکشنری اردو به فارسی
نفخ کردن، شکوفا شدن، رونق یافتن، گل دادن، تورّم ایجاد کردن
دیکشنری اردو به فارسی
فراموشی، فراموش کن
دیکشنری اردو به فارسی