معنی گھومنا گھومنا چرخش، قدم بزن، پیچیدن، گردش کردن، غلتیدن، چرخیدن، به دور خود چرخیدن چَرخِش، قَدَم بِزَن، پیچیدَن، گَردِش کَردَن، غَلتیدَن، چَرخیدَن، بِه دُورِ خُود چَرخیدَن دیکشنری اردو به فارسی