معنی بھٹکنا
بھٹکنا
گذراندن، سرگردان، منحرف شدن، سرگردان شدن
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با بھٹکنا
چھلکنا
چھلکنا
پوستِه پوستِه بودَن، پوست کَندَن
دیکشنری اردو به فارسی
چھڑکنا
چھڑکنا
پاشیدَن، بَرایِ پاشیدَن، فِشاردادَن
دیکشنری اردو به فارسی
بیٹھنا
بیٹھنا
صَندَلی گُذاشتَن، بَرایِ نِشَستَن، نِشَستَن، چَمبیدَن
دیکشنری اردو به فارسی
بھیجنا
بھیجنا
اِرسال کَردَن، بَرایِ اِرسال، فِرِستادَن، کِشتی فِرِستادَن
دیکشنری اردو به فارسی
بھونکنا
بھونکنا
نِیزِه اَنداختَن، پارس کَردَن، نالِه کَردَن، زوزِه کِشیدَن
دیکشنری اردو به فارسی
بھوںکنا
بھوںکنا
تِرکاندَن، پارس کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
بھولنا
بھولنا
فَراموشی، فَراموش کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
بھڑکانا
بھڑکانا
آتَش اَفروختَن، تَحریک کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
دھڑکنا
دھڑکنا
تَپِش داشتَن، ضَرب و شَتم کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی