- برهیختن
- برآوردن، تربیت کردن وآموختن
معنی برهیختن - جستجوی لغت در جدول جو
- برهیختن
- برکشیدن، برآوردن
ادب کردن، تربیت کردن
برهختن
- برهیختن ((بَ تَ))
- برکشیدن، برآوردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تربیت کردن، تربیت، ادب کردن
پیچیدن
ادب کردن
تربیت کردن، ادب آموختن، فرهختن
پرهیزیدن، پرهیز کردن
ادب کردن، تربیت کردن
برآوردن، برکشیدن
پرهختن
ادب کردن، تربیت کردن
برآوردن، برکشیدن
پرهختن
برآورده
ادب شده
بیرون کشیده شده، قد کشیده، آهخته، آهیخته، آهنجیده، آخته، فراهیخته، برکشیده، آهازیده
ادب شده
بیرون کشیده شده، قد کشیده، آهخته، آهیخته، آهنجیده، آخته، فراهیخته، برکشیده، آهازیده
ادب آموختن، تربیت کردن
برکشیدن، برآوردن
ادب کردن، تربیت کردن
برهیختن
ادب کردن، تربیت کردن
برهیختن
تحصیل کرده، مودب، آکادمیست
بر کشیده، آخته
بیکدیگر گلاویز شدن
ممزوج کردن، مخلوط کردن، آمیختن، تخلیط
روان شدن، جاری گشتن
ادب کردن، پرهیز کردن، رها کردن، خالی کردن
بیختن چیزی با پرویزن، غربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، سرند کردن، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، بیز، پالاییدن
آویختن به یکدیگر، گلاویز شدن
ادب کردن، تربیت کردن، برکشیدن
آمیختن، آمیخته کردن، درهم کردن، درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چند چیز با هم، درهم شدن، آمیخته شدن، مخلوط شدن
رفت و آمد، معاشرت
نزدیکی کردن، مقاربت، جماع
رفت و آمد، معاشرت
نزدیکی کردن، مقاربت، جماع
بیرون کشیدن چیزی از چیز دیگر مانند شمشیر از غلاف یا دست از دست دیگری، برکشیدن، کشیدن، درآوردن
بالا آوردن چیزی به قصد زدن مانند شمشیر
بلند کردن، برافراختن
آهیختن، آهختن، آهنجیدن، آختن، اختن
بالا آوردن چیزی به قصد زدن مانند شمشیر
بلند کردن، برافراختن
آهیختن، آهختن، آهنجیدن، آختن، اختن
ادب کردن، برکشیدن
فریب دادن گول زدن گمراه کردن، مغبون کردن، فریب خوردن گول خوردن: بمدارای هیچکس مفریب از مراعات هر کسی بشکیب. (هفت پیکر)
ادب کرده مودب، ادب آموخته ادیب، علم آموخته عالم
فرو کشیدن به پایین کشیدن
ادب کرده، تربیت شده
باسواد و برخوردار از ادب، فرهنگ و دانش، ادب آموخته، تربیت شده