برهختن برهختن برهیختن. پرهیختن. فرهختن. ادب کردن. (برهان). تربیت کردن و نیک آموختن. (ناظم الاطباء). رجوع به پرهیختن شود. لغت نامه دهخدا
فرهختن فرهختن تربیت کردن، ادب آموختن، فَرهیختَن، برای مِثال پی فرهختن این تند توسن / بر ابروی غضب چینی برافکن (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۳) فرهنگ فارسی عمید
برآهختن برآهختن بیرون کشیدن چیزی از چیز دیگر مانندِ شمشیر از غلاف یا دست از دستِ دیگری، برکشیدن، کشیدن، درآوردنبالا آوردن چیزی به قصد زدن مانندِ شمشیربُلَند کَردَن، بَراَفراختَنآهیختَن، آهِختَن، آهَنجیدَن، آختَن، اَختَن فرهنگ فارسی عمید