جدول جو
جدول جو

معنی پرهیختن

پرهیختن
(گَ دَ)
پرهختن. فرهیختن. فرهنجیدن. ادب کردن:
هست یاقوت بهرمان، پرهیخت
ادب آمد که دیو از او بگریخت.
(صاحب فرهنگ منظومه از جهانگیری).
، پرهیز کردن. احتراز کردن. دور شدن، رها کردن، خالی کردن
لغت نامه دهخدا