- افشانده
- پاشیده پراکنده کرده
معنی افشانده - جستجوی لغت در جدول جو
- افشانده
- پراکنده، پریشان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منتشر کردن، انتشار، ساطع کردن
پاشیده پراکنده کرده
اسم افشاندن افشانیدن، آنکه بیفشاندپراکنده کننده پاشنده
ریختن و پاشیدن پراکنده کردن
ریختن و پاشیدن، پراکنده ساختن، فشاندن، اوشاندن، افتالیدن
فشاردهنده
پراکنده کننده
اسپری
صعودی
استاندارد
بجوش آورده، دارویی که آنرا در آب جوشانیده باشند و عصاره آنرا برای معالجه بمریض دهند
پرت کننده دور اندازنده، گسترنده، از شماره بیرون کننده ساقط کننده (از حساب)
پرت کننده دور اندازنده، گسترنده، از شماره بیرون کننده ساقط کننده (از حساب)
افشاندن
رام کننده، افسونگر جادوگر
آنچه افزایش یابد، آنچه فزونی پذیر باشد، بالنده، نامی
ریختن و پاشیدن پراکنده کردن
پوشانیده
بلند کننده، بالابرنده
افشاننده، پراکنده کننده
افشاندن، ریختن و پاشیدن، پراکنده ساختن، فشاندن، افتالیدن
اندازنده، پرت کننده، کنایه از شکست دهنده
دارویی که در آب بجوشانند و افشره اش را به بیمار می دهند
فشار دادن، آب یا شیرۀ چیزی را با فشار گرفتن، افشره گرفتن، افشردن، فشردن، فشاردن
بافنده
به نوشیدن وا داشته
رام کننده، افسونگر
زیاد کننده، افزون کننده، چیزی که قابلیت زیاد شدن دارد، فزاینده
Dilatant
дилатант