افکننده افکننده پرت کننده دور اندازنده، گسترنده، از شماره بیرون کننده ساقط کننده (از حساب) فرهنگ لغت هوشیار
افگننده افگننده پرت کننده دور اندازنده، گسترنده، از شماره بیرون کننده ساقط کننده (از حساب) فرهنگ لغت هوشیار
اشکننده اشکننده شکننده. کاسر: هر ستونی اشکننده آن دگر اُستن آب اشکننده هر شرر. مولوی. و رجوع به شکننده شود لغت نامه دهخدا
افکنیده افکنیده افکنده. رجوع به افکنده شود، بدشت شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درآمدن در دشت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، هنگام فطام رسیدن کره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) لغت نامه دهخدا