معنی افشانه
- افشانه
- اسپری
واژههای مرتبط با افشانه
افسانه
- افسانه
- اسطوره
افسانه
- افسانه
- داستان، سرگذشت، حکایت گذشتگان، زیبا، داستانی که بر اساس تخیل ساخته شده
افشانده
- افشانده
- پاشیده پراکنده کرده
افگانه
- افگانه
- جنین که پیش از موقع سقط شود، بچۀ نارسیده، آفگانه، فَگانه، اَپگانه
افسانه
- افسانه
- داستان ساختگی دربارۀ قهرمانان و موجودات تخیلی، کنایه از هر چیز بی پایه و اساس
افگانه
- افگانه
- بچه نارسیده، جنین
افسانه
- افسانه
- قصه، داستان
افشانده
- افشانده
- پراکنده، پریشان
افکانه
- افکانه
- همان آفگانه یعنی بچۀ نارسیده که از شکم انسان و حیوان دیگر بیفتد. افگانه. رجوع به آفگانه و افگانه شود