جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با افشاننده

افشاننده

افشاننده
اسم افشاندن افشانیدن، آنکه بیفشاندپراکنده کننده پاشنده
افشاننده
فرهنگ لغت هوشیار

افشاننده

افشاننده
ریزنده. پراکنده کننده. منتشرکننده. رجوع به افشاندن شود
لغت نامه دهخدا

افشانیده

افشانیده
پاشیده. منتشرشده. پراکنده شده. افشانده
لغت نامه دهخدا

افشانده

افشانده
پاشیده. پراکنده. ریخته. (ناظم الاطباء). پراکنده. منتشرشده. ریخته. لرزان شده. و رجوع به افشاندن شود
لغت نامه دهخدا

فشاننده

فشاننده
فروریزنده. نثارکننده:
جهاندار باداد نیکوکنش
فشانندۀ گنج، بی سرزنش.
فردوسی.
، فروبارنده. فروریزنده:
فزایندۀ باد آوردگاه
فشانندۀ خون ز ابر سیاه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا