- افرندیدن
- آراستن زینت دادن زینت کردن
معنی افرندیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- افرندیدن
- آراستن، زینت کردن، زینت دادن
- افرندیدن ((اَ رَ دَ))
- زینت دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فریب دادن مکر و خدعه کردن
نادرستی کردن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، غدر کردن، گربه شانه کردن، چپ رفتن، نیرنگ ساختن، مکایدت کردن، تنبل ساختن، سالوسی کردن، نارو زدن، تبندیدن، حقّه زدن، گول زدن، پشت هم اندازی کردن، دستان آوردن، خدعه کردن، غدر داشتن، شید آوردن، فریفتن، ترفند کردن، کید آوردن، غدر اندیشیدن، مکر کردنبرای مثال ز روز واپسین آن کش خبر نیست / جز اورندیدنش کار دگر نیست (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴)
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، غدر کردن، گربه شانه کردن، چپ رفتن، نیرنگ ساختن، مکایدت کردن، تنبل ساختن، سالوسی کردن، نارو زدن، تبندیدن، حقّه زدن، گول زدن، پشت هم اندازی کردن، دستان آوردن، خدعه کردن، غدر داشتن، شید آوردن، فریفتن، ترفند کردن، کید آوردن، غدر اندیشیدن، مکر کردن
نیک رندیدن، در مصادر زوزنی آمده
دوباره رندیدن
جنگ کردن، دشمنی کردن، برانگیختن به جنگ و جدال
صاف کردن، رنده کردن، تراشیدن، زدودن
افروختن
بلند ساختن افراشتن بلند کردن، آراستن زیب دادن زینت دادن
برکشیدن، بلند ساختن، بالا بردن، افراختن
روشن کردن، روشن شدن، درخشان شدن، روشن کردن آتش یا چراغ و امثال آن، فروختن، افروزاندن، افروزان، افروختن، فروزیدن
مجددا رندیدن رنده کردن، رندیدن رنده کردن
جنگ کردن، جدال وعداوت
دیدن، نگاه کردن، نگریستن، دیدار کردن
جنگ کردن، پیکار کردن، برای مثال در دل او آن نصیحت کار کرد / ترک آفندیدن و پیکار کرد (لبیبی - لغتنامه - آفندیدن) ، دشمنی کردن، خصومت ورزیدن
تراشیدن چوب و فلز رنده کردن، جلا دادن صیقل دادن، هموار کردن برابر ساختن
شگفتی کردن تعجب نمودن
تعجب کردن، از روی شک سخنی گفتن
شگفتی کردن، تعجب کردن
تعجب کردن، از روی شک و گمان سخن گفتن
رنده کردن، رنده زدن، تراشیدن، تراشیدن چوب یا چیز دیگر برای صاف و هموار کردن آن، خراشیدن، برای مثال مرد عاقل به ناخن هذیان / جگر خویش اگر نرندد به (انوری - ۷۱۳)