جدول جو
جدول جو

معنی افرازیدن

افرازیدن
(کَ کَ دَ)
بلند ساختن. افراختن. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). افراختن یعنی برآوردن و برکشیدن و بالا بردن. (مؤید از قنیه) :
گر سرو و گلت خوانم با من چو گل و سرو
مفراز سر از کبر و رخ از کینه میفروز.
سوزنی.
تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر بخاک اندر اندازدت.
سعدی.
، نصب کردن. بکار گذاشتن. کار گذاشتن (یادداشت مؤلف). برپای کردن. راست کردن. (یادداشت مؤلف) :
در او افراشته درهای سیمین
جواهرها نشانده در بلندین.
شاکر بخاری.
غرض من (بیهقی) آنست که... بنای بزرگ افراشته گردانم چنانکه ذکر آن تاآخر روزگار باقی ماند. (تاریخ بیهقی).
- افراشتن چادر، زدن آن. نصب کردن و برپای داشتن آن.
- افراشتن خیمه، زدن خیمه. نصب کردن و برپای کردن آن.
- طارم افراشتن، بنا کردن طارم و برپای ساختن آن:
چه میخواهی از طارم افراشتن
همینت بس از بهر بگذاشتن.
سعدی.
، ستودن و تعریف کردن، جمع نمودن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا