معنی اورندیدن - فرهنگ فارسی عمید
معنی اورندیدن
اورندیدن
نادرستی کردن حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، غدر کردن، گربه شانه کردن، چپ رفتن، نیرنگ ساختن، مکایدت کردن، تنبل ساختن، سالوسی کردن، نارو زدن، تبندیدن، حقّه زدن، گول زدن، پشت هم اندازی کردن، دستان آوردن، خدعه کردن، غدر داشتن، شید آوردن، فریفتن، ترفند کردن، کید آوردن، غدر اندیشیدن، مکر کردنبرای مثال ز روز واپسین آن کش خبر نیست / جز اورندیدنش کار دگر نیست (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۴)
تصویر اورندیدن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با اورندیدن
اورندیدن
اورندیدن
فریبانیدن. (از آنندراج) (انجمن آرای ناصری). مکر و حیله کردن. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان). خدعه نمودن. (از ناظم الاطباء). فریب دادن. (برهان) : ز روز واپسین آن کش خبر نیست جز اورندیدنش کار دگر نیست. ابوشکور
لغت نامه دهخدا
اوژندیدن
اوژندیدن
افکندن و انداختن. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم) (ناظم الاطباء). اوژنیدن
لغت نامه دهخدا
افرندیدن
افرندیدن
آرایش کردن. زینت کنانیدن. (ناظم الاطباء). زیب دادن و آراستن. مرادف افرازیدن. (فرهنگ میرزا ابراهیم). مصدر افرند است یعنی زیب دادن و زینت دادن و زینت کردن و آراستن. (برهان) (آنندراج). زیب دادن و آراستن. (مجمعالفرس)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.