جدول جو
جدول جو

معنی kutenga - جستجوی لغت در جدول جو

kutenga
حاشیه ای کردن، جدا کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جدا شده، جدا شده است، جدایی، تفکیک، قطع شده، بی ارتباطی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تف انداختن، تف کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تخم گذاری کردن، دراز کشیدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
منصوب کردن، تعیین کنید، نامگذاری کردن، مشخّص کردن، نامزد کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
آزاردهنده، شکنجه، آزار دادن، اذیّت و آزار کردن، عذاب دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
انتشار، در حال گسترش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
درخشش کردن، ذرّه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تقطیع، کلمات را با نمادها جدا کنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
باند زدن، سریع، بستن، بسته بندی کردن، محصور کردن، حبس کردن، نصب کردن، قفل کردن، بستن به
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کلسیم زدایی، مواد معدنی جداگانه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
جدایی، جدا کردن، قطع کردن، قطع ارتباط، انفصال، حواس پرت کننده، واگرا
دیکشنری سواحیلی به فارسی
غیرقابل جدایی، جدایی ناپذیر
دیکشنری سواحیلی به فارسی
جدایی ناپذیر
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نامرتبطانه، برای جدایی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
به طور تفرقه انگیز، با جدا کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
گاز گرفتن، پوست کندن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
برخورد کردن، در زدن، واژگون، کوبیدن، به شدّت کوبیدن، زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
جدایی، شکستن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیشرفت کردن، حرکت کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مرتکب شدن، عمل کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بیگانگی، جدا شدن، کناره گیری، جدایی، منعزل، انزوا، جدا بودن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بی اثر کردن، لغو، محروم کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خلاصه کردن، سرودن، تصوّر کردن، تصویب کردن، راندن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ساختن، برای ساختن، پایه زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
هدف قرار دادن، هدف
دیکشنری سواحیلی به فارسی
حمایت کردن، دفاع کند، دفاع کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
طبقه بندی کردن، ترتیب دادن، دسته بندی کردن، فرمت دادن، اجاره کردن، سر و سامان کردن، دستکاری کردن، سازماندهی کردن، برنامه ریزی کردن، نقشه کشیدن، رد شدن، زمان بندی کردن، تنظیم کردن، قرار دادن، مرتّب کردن، سازمان دادن، سیستماتیک کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تجزیه، منحرف کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مراقبت کردن، برای مراقبت از، تأمین کردن، توجّه کردن، پرستاری کردن، نگهداری کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تحریم کردن، مقاومت کن، مخالفت کردن، مقابله کردن، مخالف، اعتراض کردن، رد کردن، بی میلی، مقاومت کردن، جواب تند دادن، نادیده گرفتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
فاصله گرفتن، جدا کردن، گوشه گیری
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ترکاندن، نفوذ، نفوذ کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
عشق ورزیدن، دوست داشتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
به طور غیرقابل تفکیک، به شکلی غیر قابل تفکیک، به طور جدایی ناپذیر
دیکشنری سواحیلی به فارسی