جدول جو
جدول جو

معنی kubana - جستجوی لغت در جدول جو

kubana
فشرده کردن، تنگ، متناسب بودن، له کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سفید کردن، برخاستن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
محصول برداشت کردن، برداشت، برداشت کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خلبان
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پاره کننده، شانه کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ابداع کردن، طرّاحی، طرّاحی کردن، مدل کردن، نوآوری کردن، آرایش کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پر کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
سرخ شدن، پر شود
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دریافت کردن، دریافت کنید، استخراج کردن، کسب کردن، یافتن، گرفتن، به دست آوردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کشنده، کشته شدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
گسترش دادن، گسترش دهید، بزرگ کردن، تمدید کردن، بزرگ نمایی، طولانی کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
طبقه بندی کردن، ترتیب دادن، دسته بندی کردن، فرمت دادن، اجاره کردن، سر و سامان کردن، دستکاری کردن، سازماندهی کردن، برنامه ریزی کردن، نقشه کشیدن، رد شدن، زمان بندی کردن، تنظیم کردن، قرار دادن، مرتّب کردن، سازمان دادن، سیستماتیک کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
صعود کردن، گیاه، سوار شدن، بالا رفتن، تشدید، کاشت کردن، کاشتن، سواری کردن، برخاستن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مهاجرت کردن، حرکت کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خراشیدن، غرغر کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
اختصاص دادن، تقسیم کردن، تخصیص دادن، واگذار کردن، توزیع کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
جرقّه زدن، سوزاندن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بیگانه کردن، کنار نیامدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کاستی دار، کافی نیست، کم
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
شروع کردن، شروع کنید، آغاز کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بی ادب، تقریباً، خشن، به صورت خشن، به طور بی ادبانه، اهانت آمیز، به طور بی احترامی، بی ادبانه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
نیش زدن، فشار دادن، گاز گرفتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کامیون کردن، حمل کردن، کشیدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
موافق
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ماندن، باقی می ماند
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تبعیض کردن، تبعیض قائل شدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نوجوان، پسر، نوجوانانه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
تخم گذاری کردن، دراز کشیدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
اشرافی، جنتلمنانه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
غوطه ور شدن، غرق شدن، مشغول کردن، مشغولیت، سیلاب آوردن، غرق کردن، افتادن، غوطه ور کردن، غش کردن، سقوط آزاد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
جمع کردن، جمع آوری کنید، تدوین کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خرد کردن، آسیاب کردن، فشردن، قابل فشردن، رنده کردن، خراشیدن، خردکننده، لهو کردن، شیر دوشیدن، پودر کردن، خردایش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
اراده داشتن، خوٰاستن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نام گذاری، ذکر کردن، اظهار نظر کردن، اصطلاح کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
لخته شدن، انجماد، صعود کردن، یخ زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی