kugawa kugawa اِختِصاص دادَن، تَقسیم کَردَن، تَخصِیص دادَن، واگُذار کَردَن، تَوزِیع کَردَن دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuzama kuzama غوطه وَر شُدَن، غَرق شُدَن، مَشغول کَردَن، مَشغولِیَت، سِیلاب آوَردَن، غَرق کَردَن، اُفتادَن، غوطِه وَر کَردَن، غَش کَردَن، سُقوطِ آزاد دیکشنری سواحیلی به فارسی