جدول جو
جدول جو

معنی گسارده - جستجوی لغت در جدول جو

گسارده
نوشیده، آشامیده شده
تصویری از گسارده
تصویر گسارده
فرهنگ فارسی عمید
گسارده
(گُ دَ / دِ)
برطرف شده. از میان رفته. شکسته:
اندوه من بروی تو بودی گسارده
و آرام یافتی دل من از عطای تو.
مسعودسعد.
، گذاشته. (برهان). و رجوع به گساردن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گساردن
تصویر گساردن
خوردن، می خوردن، غم خوردن، کساردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوارده
تصویر گوارده
هضم شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
پهن شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بسارده
تصویر بسارده
زمینی که آن را شخم زده و برای کاشتن آماده کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسارنده
تصویر گسارنده
خورنده، نوشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذارده
تصویر گذارده
نهاده شده، گذاشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزارده
تصویر گزارده
به جا آورده، اداشده
فرهنگ فارسی عمید
نانوشیده. صرف ناشده. مقابل گسارده. رجوع به گسارده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بسارده
تصویر بسارده
زمین شخم شده، زمینی که جهت کاشتن چیزی آب داده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گمارده
تصویر گمارده
نصب کرده، نشان داده، تبسم کرده، شکفته
فرهنگ لغت هوشیار
نوشیده آشامیده، باده داده سقایت رده، زدوده محو کرده، بر طرف شده (تب درد و مانند آن)، هضم شده (غذا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گساردن
تصویر گساردن
غم خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
انجام داده بجا آورده، تادیه کرده (وام مالیات و غیره) پرداخته، رسانیده تبلیغ کرده (پیغام پیغمبری و غیره)، بیان کرده اظهار کرده، شرح داده مشروح، ترجمه شده، صرف کرده، طرح (نقاشی) کرده
فرهنگ لغت هوشیار
پهن کرده منبسط: من ایران نخواهم نه خاور نه چین نه شاهی نه گسترده روی زمین، مفروش فرش شده: حمص شهریست بزرگ و خرم و آبادان و همه راههای ایشان بسنگ گسترده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گساردن
تصویر گساردن
((گُ دَ))
نهادن، گذاشتن، خوردن، خوردن شراب و غم، گساریدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسارنده
تصویر گسارنده
((گُ رَ دِ))
ساقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
((گُ تَ دِ))
پهن کرده، پهن شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسارده
تصویر بسارده
((بَ یا بِ دِ))
زمین شخم شده، زمین آبیاری شده برای کاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذارده
تصویر گذارده
((گُ دِ))
وضع شده، قرارداد شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گمارده
تصویر گمارده
مامور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گسارنده
تصویر گسارنده
مصرف کننده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
وسیع، کثیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
Expansive, Broad, Rampant, Roomy, Widely, Wideranging, Widespread
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
large, expansif, rampant, spacieux, largement, étendu, répandu
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
ancho, expansivo, rampante, espacioso, ampliamente, extenso, generalizado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
breed, expansief, wijdverspreid, ruim, wijd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
ampio, espansivo, rampante, spazioso, ampiamente, diffuso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
breit, expansiv, weit verbreitet, geräumig, weit, weitreichend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
широкий , обширний , розповсюджений , просторий , широко , поширений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
широкий , обширный , повсеместный , просторный , широко , обширный , широкораспространённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
szeroki, rozległy, rozpowszechniony, przestronny, szeroko, powszechny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
largo, expansivo, rampante, espaçoso, amplamente, amplo, generalizado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
चौड़ा , विशाल , व्यापक , विशाल , व्यापक रूप से , विस्तृत
دیکشنری فارسی به هندی