گسارنده گسارنده دهنده می. ساقی: می آورد چون هرچه بد خورده شد گسارندۀ می ورا بَرده شد. فردوسی. گسارندۀ باده و رود و ساز سیه چشم گلرخ بتان طراز. فردوسی. گسارنده آورد جام بلور نهادش ابر دست بهرام گور. فردوسی. و رجوع به گساردن شود لغت نامه دهخدا