جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گذارده

گذارنده

گذارنده
عبور دهنده گذارننده، عبور کننده گذرنده: یکی جادوی بود نامش ستوه گذارنده راه و نهفته پژوه. (دقیقی)، سوراخ کننده شکافنده: بنیزه گذارنده کوه آهن بحمله رباینده باد صرصر. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار

گزارده

گزارده
انجام داده بجا آورده، تادیه کرده (وام مالیات و غیره) پرداخته، رسانیده تبلیغ کرده (پیغام پیغمبری و غیره)، بیان کرده اظهار کرده، شرح داده مشروح، ترجمه شده، صرف کرده، طرح (نقاشی) کرده
فرهنگ لغت هوشیار

گذاردن

گذاردن
گذاشتن، نهادن، طی کردن، سپردن، منعقد کردن، برقرار کردن
گذاردن
فرهنگ فارسی معین