جدول جو
جدول جو

معنی کرخت - جستجوی لغت در جدول جو

کرخت
(کَ رَ / کَ رِ / کِ رِ)
کرخ. بی خبرشده و بی حس و بی شعور گردیده اعم از انسان و اعضای انسان. (برهان) (آنندراج). سر. خدر. بی هوش. (ناظم الاطباء) : سرما دست و پایم را کرخت کرده بود. (تحفۀ اهل بخارا). رجوع به کرخ شود، به مجاز بر درشت و ناهموار اطلاق کنند. (آنندراج) :
از بس که مرغ دل به چمن هرزه نال بود
وصل گلی نیافت ز صوت کرخت خویش.
علی خراسانی (از آنندراج).
شیرۀ انگور را بهر کسان ریزد به خم
باده نوشی کی کند طبع کرخت باغبان.
علی خراسانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کرخت
کرخ: (شیره انگور را بهر کسان ریزد بخم باده نوشی کی کند طبع کرخت باغبان ک) (علی خراسانی)
تصویری از کرخت
تصویر کرخت
فرهنگ لغت هوشیار
کرخت
بی حس
تصویری از کرخت
تصویر کرخت
فرهنگ واژه فارسی سره
کرخت
بی حس، تخدیرشده، خدر، خواب رفته، سست، کرخ
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کروت
تصویر کروت
فربه، چاق، تنومند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کربت
تصویر کربت
حزن، غم، اندوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرست
تصویر کرست
سینه بند زنان، کمربندی که مبتلایان به کمردرد به دور کمر خود می بندند تا از آن محافظت می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرفت
تصویر کرفت
پلید، چرکین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درخت
تصویر درخت
هر رستنی بزرگ و ستبری که دارای ریشه و تنه و شاخه باشد
درخت لاله: در علم زیست شناسی درختی زیبا، با گل های لاله ای زرد و نارنجی که چوبش برای ساختن مبل و اشیای چوبی به کار می رود و بومی آمریکا است
درخت مریم: درخت خرمایی که خشک بود و برای حضرت مریم از نو سبز و بارور شد، نخل مریم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرات
تصویر کرات
کره ها، گوی ها، در علم نجوم سیاره ها، جمع واژۀ کره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنخت
تصویر کنخت
درخشش و برق وسایل برنده مانند شمشیر که نشان دهندۀ تیزی است
فرهنگ فارسی عمید
(خِ)
شهری از گرجستان. کاخت و کارتیل نام دو شهر از گرجستان بوده است. (انجمن آرای ناصری). و رجوع به تذکرهالملوک چ 2 ص 5 و ص 76و مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 348 و 349 شود. شراب این ولایت معروف است نیز رجوع به کارتیل شود
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع طبس مسنا و از محال قاینات است که قدیم النسق میباشد و از آب قنات مشروب میشود’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 219)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ / کَ رِ /کِ رِ)
کرختگی. (ناظم الاطباء) :
تا کی دل نرم من به سختی افتد
وز گرمی سردان به کرختی افتد.
ظهوری (ازآنندراج).
رجوع به کرختگی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کنخت
تصویر کنخت
جوهر شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرات
تصویر کرات
جمع کره، کره ها، گویها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربت
تصویر کربت
مشقت، حزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروت
تصویر کروت
چاق، تنومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرخی
تصویر کرخی
خشکی، صلابت، درشتی، بی حسی و بی خبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرست
تصویر کرست
شکم بند، سینه بند زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرفت
تصویر کرفت
پلید، چرکین
فرهنگ لغت هوشیار
فروش مقابل خرید: رجال لا تلهیهم تجاره مردان که مشغول نکند ایشان را بازرگانیی و نه خرید و فروختنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرختی
تصویر کرختی
کرخت بودن کرخی: (تا کی دل بزم من بسختی افتد وز گرمی سردان بکرختی افتد ک) (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار
هرگیاه خشبی که دارای ریشه و تنه ساقه و شاخه ها باشد درخت گویند، شجر، نهال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنخت
تصویر کنخت
((کَ نَ))
جوهر، جوهر شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرات
تصویر کرات
((کَ رّ))
جمع کرت، حمله ها، دفعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرات
تصویر کرات
((کُ))
جمع کره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کروت
تصویر کروت
((کُ))
فربه، چاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کربت
تصویر کربت
((کُ بَ))
اندوه، جمع کرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرست
تصویر کرست
((کُ س))
سینه بند، شکم بند، تن پوشی طبی برای جلوگیری از افتادگی یا جا به جایی اندام ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرفت
تصویر کرفت
((کِ رِ))
پلیدی، نجاست، چرک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درخت
تصویر درخت
((دِ رَ))
گیاه بزرگ و ستبر که دارای ریشه و ساقه و شاخه ها باشد، جمع درختان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درخت
تصویر درخت
آغاج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کرنت
تصویر کرنت
عمل جراحی، عمل کردن، جراحی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کرختی
تصویر کرختی
آخذه
فرهنگ واژه فارسی سره