جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کنخت

کنخت

کنخت
درخشش و برق وسایل برنده مانند شمشیر که نشان دهندۀ تیزی است
کنخت
فرهنگ فارسی عمید

کنخت

کنخت
جوهر باشدچنانکه گویند: شمشیر بی کنخت، یعنی شمشیر بی جوهر. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). جوهر شمشیر. (فرهنگ رشیدی). آبداری و تابانی: شمشیر بی کنخت، شمشیر بی جوهر که آبدار و تابان نباشد. (ناظم الاطباء) :
بر چهرۀ عدوی تو شمشیر بی کنخت
با گوهر مرصع و در کارزار لعل.
کلامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کنشت

کنشت
عبادتگاه غیرمسلمانان، عبادتگاه یهودیان، برای مِثال تو را آسمان خط به مسجد نبشت / مزن طعنه بر دیگری در کنشت (سعدی۱ - ۱۷۶)
کردار، کار، کُنِش
کنشت
فرهنگ فارسی عمید

کرخت

کرخت
کرخ: (شیره انگور را بهر کسان ریزد بخم باده نوشی کی کند طبع کرخت باغبان ک) (علی خراسانی)
کرخت
فرهنگ لغت هوشیار

کنفت

کنفت
شرمزده و افسرده وجهه خود را از دست داده: دختر یک باره کنف شد و احساس حقارت شدیدی کرد، دارای چین و چروک و کثیف شده (پارچه و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار