جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کرختی

کرختی

کرختی
کرخت بودن کرخی: (تا کی دل بزم من بسختی افتد وز گرمی سردان بکرختی افتد ک) (ظهوری)
کرختی
فرهنگ لغت هوشیار

کرختی

کرختی
کرختگی. (ناظم الاطباء) :
تا کی دل نرم من به سختی افتد
وز گرمی سردان به کرختی افتد.
ظهوری (ازآنندراج).
رجوع به کرختگی شود
لغت نامه دهخدا

درختی

درختی
منسوب به درخت. هر چیز که نسبت به درخت دارد، چون سیب درختی و جز آن، از رستنی ها آنچه همانند درخت تنه و ساقه دارد و بر زمین گسترده نباشد چون شاه پسند درختی، شمشاد درختی و جز آن. رجوع به درخت شود
لغت نامه دهخدا

کرختگی

کرختگی
کرختی. بی حسی. (ناظم الاطباء) ، درشتی. ناهمواری. (آنندراج). خشکی. صلابت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کرخت

کرخت
کرخ: (شیره انگور را بهر کسان ریزد بخم باده نوشی کی کند طبع کرخت باغبان ک) (علی خراسانی)
کرخت
فرهنگ لغت هوشیار

کرخی

کرخی
خشکی. صلابت. درشتی. (ناظم الاطباء) ، بی حسی. (ناظم الاطباء). بی خبری. بی شعوری. خدری:
چون عضو کسی را کرخی روی نمود
از بهر علاج بایدش قی فرمود
باید مالید بعداز آن روغن قسط
چندانکه پدید گردد او را بهبود.
حکیم یوسفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کرخی

کرخی
منسوب به کرخ سامره و چندین جا به این نام هست مانند کرخ بغداد و غیره. (الانساب سمعانی). رجوع به کرخ شود
لغت نامه دهخدا