- پژوهنده
- محقق
معنی پژوهنده - جستجوی لغت در جدول جو
- پژوهنده
- جستجو کننده جوینده پژوهش کننده مستفسر محقق متجسس، کار آگاه خبر چین مفتش جاسوس منهی، خواهان طالب، خردمند دانا زیرک. یا پژوهنده اختر. ستاره شناس منجم
- پژوهنده
- محقق، جستجو کننده، تفحص کننده، جوینده،
برای مثال پژوهنده ای بود حجت نمای / در آن انجمن گشت شاه آزمای ، مرد خردمند و دانا(نظامی۵ - ۸۶۹)
- پژوهنده ((پِ یا پَ هَ دِ))
- جست و جو کننده، کارآگاه، خبرچین، خردمند، دانا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
باز جسته کاویده پژوهش کرده
جستجوشده، برای مثال سخن شد پژوهیده از هر دری / ز شاهی و از شاه هر کشوری (فردوسی - ۱/۱۱۸) ، رسیدگی شده
حق التحقیق
پرورش دهنده پروراننده پروردگار تربیت کننده مربی معلم مودب، جمع پرورندگان
تفحص کردن
جستجو تجسس تفحص
افسرده، بی آب و تاب، پریشان، آشفته، درهم
آنکه بکسی یا بچیزی پناه برد پناه آورنده پناه گیرنده پناهیده زنهاری زینهاری ملتجی، جمع پناهندگان، پناه دهنده، باری تعالی
بیم دارنده ترسنده خایف
پناه گیرنده، پناه برنده، برای مثال درگذر از جرم که خواهنده ایم / چارۀ ما کن که پناهنده ایم (نظامی۱ - ۷)
تربیت کننده، پرورش دهنده
تفحص، تجسس، تحقیق، رسیدگی
خوب رو، نیکو سیرت
با ادب
فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، امشاسپند، طایر قدس، ملک، فریشته، امهراسپند، طایر فلک
با ادب
فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، امشاسپند، طایر قدس، ملک، فریشته، امهراسپند، طایر فلک
پژمرده، افسرده، ژولیده، درهم شده، پریشان، ژولیده، برای مثال صبحدمان مست برآمد ز کوی / زلف پژولیده و ناشسته روی (سنائی۲ - ۵۱۴)
جستجو کردن، تفحص کردن، تحقیق کردن، خواستن، طلب کردن، بازجستن، جویا شدن
سرزنش کننده عیب گو
برانگیزاننده محرک بشولنده
((پَ هَ دِ یا دَ))
فرهنگ فارسی معین
آن که به کسی یا چیزی پناه برد، زینهاری، ملتجی
پناهنده اجتماعی: کسی که به خاطر رواج تعصب دینی یا اجتماعی یا ناامنی و جنگ در میهنش به کشور دیگری پناه می برد
پناهنده سیاسی: کسی که به خاطر مبارزه سیاسی و مخالفت با حکومت کشورش به کشور دیگری پناهنده میشود
پناهنده اجتماعی: کسی که به خاطر رواج تعصب دینی یا اجتماعی یا ناامنی و جنگ در میهنش به کشور دیگری پناه می برد
پناهنده سیاسی: کسی که به خاطر مبارزه سیاسی و مخالفت با حکومت کشورش به کشور دیگری پناهنده میشود
سرزنش کننده
ویژگی کسی که اظهار بزرگی می کند، دارای هیبت، ترسنده، بیم دارنده
پارچه ای که قماش یا چیز دیگر در آن پیچند، یا نوشته ها و اسناد را، جمع آوری و هر کدام را به یک موضوع داخل پوشه گذارند
اسم پژردن، آنکه پرستاری کند
رونده، دونده: (چو پوینده نزدیک دستان رسید بگفت آنچه دانست و دید و شنید) (فردوسی)، جستجو کننده، جانور متحرک: (دهم همه جانوران پوینده را بود)
آنکه چیزی بر تن خود یا دیگری کندظنکه پوشد، آنکه مستور دارد پنهان کننده کتمان کننده. یا بسیار پوشنده ستار
آنکه بپوسد
پرونده