پروردگار. پرورش دهنده. پروراننده. مربی. رب ّ. تربیت کننده. مؤدِب. معلم: تو با آفرینش بسنده نه ای مشو تیز چون پرورنده نه ای. فردوسی. هر که از پرورنده رنج ندید در جهان جز غم و شکنج ندید. اوحدی. پسر را زجر و ملامت کرد که با پرورندۀ خود بیوفائی کردی. (گلستان)
پرورش یافته تربیت یافته مربی، جمع پروردگان، در عسل یا شکر یا شیر یا سرکه و جز آن آغاز زده بشکر پخته و آغشته مربی با عسل و شکر سخت بقوام آمده نزدیک بخشکی: زنجبیل پرورده، مصطنع گیرنده احسان و انعام، پخته سخته نیک اندیشیده، پرواری شده. یا پرورده مرغ. زال زر پدر رستم: (چو پرورده مرغ باشد بکوه فکنده بدر از میان گروه) (فردوسی) یا دست پرورده. یا گیلاس پرورده. گیلاسی که با جنس بهتر پیوند شده باشد: گیلاس پرورده دارم (گیلاس فروشها گویند) یا نمک پرورده