جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پرورنده

پرورنده

پرورنده
پرورش دهنده پروراننده پروردگار تربیت کننده مربی معلم مودب، جمع پرورندگان
فرهنگ لغت هوشیار

پرورنده

پرورنده
پروردگار. پرورش دهنده. پروراننده. مربی. رب ّ. تربیت کننده. مؤدِب. معلم:
تو با آفرینش بسنده نه ای
مشو تیز چون پرورنده نه ای.
فردوسی.
هر که از پرورنده رنج ندید
در جهان جز غم و شکنج ندید.
اوحدی.
پسر را زجر و ملامت کرد که با پرورندۀ خود بیوفائی کردی. (گلستان)
لغت نامه دهخدا

پروریده

پروریده
پرورش یافته، چیزی را در عسل یا شکر یا مانند آن پختن، پرورده
پروریده
فرهنگ فارسی معین

پروریده

پروریده
پرورده. پرورانیده. پرورش یافته. تربیت شده. تعلیم گرفته. مُرَبی. متأدّب. مرشّح.
- شبان پروریده، پروردۀ شبان:
شبان پروریده ست وز گوسفند
مزیده ست شیر این شه بی گزند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پرورده

پرورده
پرورش یافته تربیت یافته مربی، جمع پروردگان، در عسل یا شکر یا شیر یا سرکه و جز آن آغاز زده بشکر پخته و آغشته مربی با عسل و شکر سخت بقوام آمده نزدیک بخشکی: زنجبیل پرورده، مصطنع گیرنده احسان و انعام، پخته سخته نیک اندیشیده، پرواری شده. یا پرورده مرغ. زال زر پدر رستم: (چو پرورده مرغ باشد بکوه فکنده بدر از میان گروه) (فردوسی) یا دست پرورده. یا گیلاس پرورده. گیلاسی که با جنس بهتر پیوند شده باشد: گیلاس پرورده دارم (گیلاس فروشها گویند) یا نمک پرورده
فرهنگ لغت هوشیار

پرونده

پرونده
پارچه ای که قماش یا چیز دیگر در آن پیچند، یا نوشته ها و اسناد را، جمع آوری و هر کدام را به یک موضوع داخل پوشه گذارند
فرهنگ لغت هوشیار