جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پژولیده

پژولیده

پژولیده
پژمرده، افسرده، ژولیده، درهم شده، پریشان، ژولیده، برای مِثال صبحدمان مست برآمد ز کوی / زلف پژولیده و ناشسته روی (سنائی۲ - ۵۱۴)
پژولیده
فرهنگ فارسی عمید

پژولیده

پژولیده
پژمرده. بی آب و تاب. افسرده. درهم. پریشان. آشفته:
صبحدمان مست برآمد ز کوی
زلف پژولیده و ناشسته روی.
سنائی.
زن کنیزک را پژولیده بدید
درهم و آشفته و دنگ و مرید.
مولوی.
نبرده آن هواآب گلش را
پژولیده نکرده سنبلش را.
جامی (از فرهنگ شعوری).
، نرم گردیده، ابترشده، نصیحت کرده شده، بازپرسی کرده شده (؟) (شاید مصحف پژوهیده). (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا

پژولیدن

پژولیدن
پژمرده شدن، پریشان گردیدن، در هم شدن، نرم گردیدن، پژمرده کردن، در هم آمیختن، تفحص کردن باز پرسیدن، نصیحت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پژوهیده

پژوهیده
جستجوشده، برای مِثال سخن شد پژوهیده از هر دری / ز شاهی و از شاه هر کشوری (فردوسی - ۱/۱۱۸)، رسیدگی شده
پژوهیده
فرهنگ فارسی عمید

پژولیدن

پژولیدن
وُژولیدَن، پژمرده شدن، درهم شدن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشُفتَن، آشوفتَن، شوریدَن، بِشولیدَن، پِشولیدَن، پَریشیدَن، بَرهَم خوردن
پژولیدن
فرهنگ فارسی عمید