معنی پژوهانه - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با پژوهانه
پژوهان
- پژوهان
- صفت فاعلی بیان حالت. در حال پژوهیدن. جویان
لغت نامه دهخدا
پژوهنده
- پژوهنده
- جستجو کننده جوینده پژوهش کننده مستفسر محقق متجسس، کار آگاه خبر چین مفتش جاسوس منهی، خواهان طالب، خردمند دانا زیرک. یا پژوهنده اختر. ستاره شناس منجم
فرهنگ لغت هوشیار
پژوهیده
- پژوهیده
- جستجوشده، برای مِثال سخن شد پژوهیده از هر دری / ز شاهی و از شاه هر کشوری (فردوسی - ۱/۱۱۸)، رسیدگی شده
فرهنگ فارسی عمید
پژوهنده
- پژوهنده
- محقق، جستجو کننده، تفحص کننده، جوینده، برای مِثال پژوهنده ای بود حجت نمای / در آن انجمن گشت شاه آزمای (نظامی۵ - ۸۶۹)، مرد خردمند و دانا
فرهنگ فارسی عمید