چیزی که با پولاد استوار شده، کنایه از دیوار یا سدی که مانند پولاد محکم و استوار باشد، برای مثال کشیده شد از صفّ پیلان مست / یکی باره ده میل پولادبست (اسدی - ۹۳)
چیزی که با پولاد استوار شده، کنایه از دیوار یا سدی که مانند پولاد محکم و استوار باشد، برای مِثال کشیده شد از صفّ پیلان مست / یکی باره ده میل پولادبست (اسدی - ۹۳)
فولاد، فلزی بسیار سخت و شکننده مرکب از آهن و قریب ۲% کربن، در ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ درجه حرارت ذوب می شود، برای ساختن فنر، کارد، شمشیر و چیزهای دیگر به کار می رود، شاپورگان، شابرن، شابرقان فولاد، گرز، شمشیر پولاد هندی: کنایه از شمشیر، شمشیر هندی، برای مثال زده برمیان گوهرآگین کمر / درآورده پولاد هندی به سر (نظامی۵ - ۷۵۹)
فولاد، فلزی بسیار سخت و شکننده مرکب از آهن و قریب ۲% کربن، در ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ درجه حرارت ذوب می شود، برای ساختن فنر، کارد، شمشیر و چیزهای دیگر به کار می رود، شاپورگان، شابُرَن، شابُرقان فولاد، گرز، شمشیر پولاد هندی: کنایه از شمشیر، شمشیر هندی، برای مِثال زده برمیان گوهرآگین کمر / درآورده پولاد هندی به سر (نظامی۵ - ۷۵۹)
با پولاد استوار کرده: کشیده شد از صف پیلان مست یکی باره ده میل پولادبست. اسدی. بزیر اندرش گفتی آن پیل مست سپه کش دزی بود پولادبست. اسدی. ز گردش چو دیوار پولادبست گرفتند و بر وی گشادند دست. اسدی
با پولاد استوار کرده: کشیده شد از صف پیلان مست یکی باره ده میل پولادبست. اسدی. بزیر اندرش گفتی آن پیل مست سپه کش دزی بود پولادبست. اسدی. ز گردش چو دیوار پولادبست گرفتند و بر وی گشادند دست. اسدی
دارای پنجه و دستی چون پولاد. خداوند دستی نیرومند: بدو گفتا من آن پولاددستم که دینت را بدین خواری شکستم. نظامی. نخستین دلیران پولاد دست ببستند دست و گشادند شست. هاتفی
دارای پنجه و دستی چون پولاد. خداوند دستی نیرومند: بدو گفتا من آن پولاددستم که دینت را بدین خواری شکستم. نظامی. نخستین دلیران پولاد دست ببستند دست و گشادند شست. هاتفی
آنکه پولاد سازد. توسعاً آهنگر: بدان دست بردند آهنگران چو شد ساخته کار گرز گران پسند آمدش کار پولادگر ببخشیدشان جامه و سیم و زر. فردوسی. بفرمود خسرو (کی خسرو) بپولادگر که بند گران ساز مسمار سر هم اندر زمان پای کردش (گرگین را) ببند که از بند گیرد بداندیش پند. فردوسی. بفرمود خسرو بپولادگر که سازد برو بند و غل و تبر (؟). فردوسی (از آنندراج)
آنکه پولاد سازد. توسعاً آهنگر: بدان دست بردند آهنگران چو شد ساخته کار گرز گران پسند آمدش کار پولادگر ببخشیدشان جامه و سیم و زر. فردوسی. بفرمود خسرو (کی خسرو) بپولادگر که بند گران ساز مسمار سر هم اندر زمان پای کردش (گرگین را) ببند که از بند گیرد بداندیش پند. فردوسی. بفرمود خسرو بپولادگر که سازد برو بند و غل و تبر (؟). فردوسی (از آنندراج)
دهی از دهستان باراندوز چای بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 22 هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه، در مسیر شوسۀ ارومیّه بمهاباد، جلگه، معتدل، مالاریائی، دارای 70 تن سکنه، آب آن از رود درین قلعه، محصول آنجا غلات و حبوبات و انگور و توتون و چغندر، شغل اهالی زراعت، صنایع دستی جوراب بافی و راه شوسه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان باراندوز چای بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 22 هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه، در مسیر شوسۀ ارومیّه بمهاباد، جلگه، معتدل، مالاریائی، دارای 70 تن سکنه، آب آن از رود درین قلعه، محصول آنجا غلات و حبوبات و انگور و توتون و چغندر، شغل اهالی زراعت، صنایع دستی جوراب بافی و راه شوسه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام پهلوانی ایرانی به روزگار کی قباد، (شاهنامۀ فردوسی)، نام پهلوانی تورانی که بمدد افراسیاب آمد و رستم او را بکشتی برزمین زد و او را پولادوند نیز گفتندی، (شرفنامه) (شاهنامۀ فردوسی)، نام دیوی از دیوان مازندران، (جهانگیری)، رجوع به پولاد غندی شود، نام غلام امیرتیمور گورکان، (تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ص 433) ابن شادی بیک، از فرزندان جوجی خان بن چنگیزخان (بیست و ششمین) حاکم دشت قبچاق، (حبیب السیر چ خیام، تهران ج 3 ص 76)
نام پهلوانی ایرانی به روزگار کی قباد، (شاهنامۀ فردوسی)، نام پهلوانی تورانی که بمدد افراسیاب آمد و رستم او را بکشتی برزمین زد و او را پولادوند نیز گفتندی، (شرفنامه) (شاهنامۀ فردوسی)، نام دیوی از دیوان مازندران، (جهانگیری)، رجوع به پولاد غندی شود، نام غلام امیرتیمور گورکان، (تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ص 433) ابن شادی بیک، از فرزندان جوجی خان بن چنگیزخان (بیست و ششمین) حاکم دشت قبچاق، (حبیب السیر چ خیام، تهران ج 3 ص 76)
آهن خشکه و آبدارکه از آن شمشیر خنجر کارد فنر و جز آن سازند روهنی شابرقان آهن خشک مقابل نرم آهن: (که یابد بگیتی رهایی ز مرگ اگر جان بپوشد بپولاد ترگ ک) (شاهنامه)، گرز: نمایم بگیتی یکی دستبرد که گردد ز پولاد من کوه خرد. (نظامی)، شمشیر: (مخور غیر
آهن خشکه و آبدارکه از آن شمشیر خنجر کارد فنر و جز آن سازند روهنی شابرقان آهن خشک مقابل نرم آهن: (که یابد بگیتی رهایی ز مرگ اگر جان بپوشد بپولاد ترگ ک) (شاهنامه)، گرز: نمایم بگیتی یکی دستبرد که گردد ز پولاد من کوه خرد. (نظامی)، شمشیر: (مخور غیر
منسوب به پولادین ساخته از پولاد فولادی فولادین: (مجرمانرا تن پولادی فرسوده شدی گر تو اندر خور هر جرم دهی باد افراء) (فرخی)، برنگ پولاد فولادی. منسوب به پولاد، فولادی
منسوب به پولادین ساخته از پولاد فولادی فولادین: (مجرمانرا تن پولادی فرسوده شدی گر تو اندر خور هر جرم دهی باد افراء) (فرخی)، برنگ پولاد فولادی. منسوب به پولاد، فولادی