جدول جو
جدول جو

معنی پشگ - جستجوی لغت در جدول جو

پشگ
سرگین جانوران پشک
تصویری از پشگ
تصویر پشگ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشگولی
تصویر پشگولی
قوی اندامی و حرص در کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشنگ
تصویر پشنگ
(پسرانه)
میله آهنی، نام پدرافراسیاب، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام برادرزاده فریدون پادشاه پیشدادی و نیز پدر افراسیاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پشن
تصویر پشن
(پسرانه)
پشنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پشت
تصویر پشت
عقب
فرهنگ واژه فارسی سره
نوار پهن که سربازان و چارپاران و بعضی مردم بساق پاپیچندمچ پیچ پاپیچ، کرکهای بسیار ریز و درهم تافته در روی بعضی از اندامهای گیاهی خصوصا برگ و گل و ساقه
فرهنگ لغت هوشیار
پول کوچک مسین یا برنجین کم بها پول ریزه نازک بسیار تنک رایج قاز پاپاسی پشیزه پشی جندک تسو طسوج، سکه مسین ساسانیان، فلس که شست تای آن یکدرم بوده است، سکه قلب، فلس ماهی پولک ماهی، گلها از زر و سیم که برای زینت بر دوال کمر دوزند نوپلکهای چرم که بدامن چادر دوزند و بند از آن گذرانند. یا به پشیزی نیرزیدن، سخت بی ارج و قدر بودن سخت ناچیز بودن، یا پشیز از دینار ندانستن، قوه تمیز و تشخیص نیک از بد و صحیح از سقیم ندانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشه
تصویر پشه
نوعی از حشرات که نیش آن ناقل بعضی از بیماری ها است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشنگ
تصویر پشنگ
افشاندن آب، آب مترشح: یک پشنگ آب، آب مترشح: یک پشنگ آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشم
تصویر پشم
موهائی که بر تن حیوانات چون شتر وگوسفند و بز روید
فرهنگ لغت هوشیار
دو چیز که بر یکدیگر زنند تا صدا کند دو چیز است که با یکدیگر بگیرند و بکوبند. جهش دفق
فرهنگ لغت هوشیار
برابر کردن، موافق ساختن جعد موی، موی مجعد. نمی سپید که بامدادان بر دیوارها و سبزی نشیند شبنم ژاله بژ صقیع اپشک افشک. سرگین گاو و گوسفند و شتر و بز و مانند آن پشکل پشکر پشکره پشک، سرگین مگس و زنبور عسل، نرمی و پره های بینی بچش ارنبه، قرعه ای که شریکان در میان خود به جهت تقسیم اسباب و اشیاغ بیندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت
تصویر پشت
قسمت عقب تن از کمر ببالا وبمعنی یار و یاور وپناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیگ
تصویر پیگ
پیک قاصد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشک
تصویر پشک
پشکل، سرگین گوسفند، بز، شتر و مانند آن ها، برای مثال گفت جایش را بروب از سنگ و پشک / ور بود تر، ریز بر وی خاک خشک (مولوی - ۲۰۳)
قرعه، تکۀ کاغذ یا چیز دیگر که هنگام تقسیم کردن چیزی به کار ببرند و به وسیلۀ آن سهم و نصیب هرکس را معین کنند یا کاری را به عهدۀ کسی وابگذارند
پشک انداختن: قرعه انداختن، قرعه کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشم
تصویر پشم
موهایی که بر پوست بدن گوسفند، بز، شتر و امثال آن می روید و از آن پارچه های پشمی بافته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت
تصویر پشت
بیرون چیزی و بالای چیزی
عقب، دنبال
یک روی کاغذ یا سند که نوشته نشده باشد،
قسمت عقب تن انسان از شانه تا کمر، بالای دوش حیوان از نزدیکی گردن تا دم
یار، یاور، پناه
پشت پا: مقابل کف پا، عقب پا، پس پا، روی پا، در ورزش در کشتی، فنی که برای زمین زدن حریف به کار می رود و پا را پشت پای او می گذارند و او را به عقب می رانند
پشت پا زدن: کنایه از ترک کردن، اعراض کردن، رو گرداندن، رد کردن و ترک گفتن چیزی، برای مثال غایت آرزو چو دست نداد / پشت پایی زدم بیاسودم (ابن یمین - ۴۷۶)
پشت پرده: کنایه از آنچه پنهانی و دور از چشم دیگران صورت می گیرد، پس پرده
پشت دادن: تکیه دادن به چیزی، برگشتن، رو گردانیدن، پشت به میدان جنگ کردن و گریختن از پیش دشمن، پشت کردن
پشت دوتا: پشت خمیده
پشت سر: عقب سر، پس سر، پشت گردن، در پی
پشت سر هم: یکی پس از دیگری، پی در پی، پیاپی
پشت کردن: تکیه دادن به چیزی، برگشتن، رو گردانیدن، پشت به میدان جنگ کردن و گریختن از پیش دشمن
پشت نمودن: تکیه دادن به چیزی، برگشتن، رو گردانیدن، پشت به میدان جنگ کردن و گریختن از پیش دشمن، پشت کردن
پشت و پناه: کنایه از پشتیبان، حامی، مددکار، یار و یاور، نگهبان
پشت و رو: آستر و رویه، وارونه، واژگونه
پشت و روی: آستر و رویه، وارونه، واژگونه، پشت و رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشگ
تصویر مشگ
املای دیگر واژۀ مشک، مادۀ خوش بو و سیاه رنگی که در ناف آهوی مشک تولید می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشگ
تصویر مشگ
املای دیگر واژۀ مشک، پوست دباغی شدۀ گوسفند که آن را قالبی کنده باشند و در آن آب یا دوغ یا چیز دیگر نگه داری می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشک
تصویر پشک
شبنم، رطوبتی که شب روی گیاه ها یا چیزهای دیگر تولید می شود، قطره ای شبیه دانۀ باران که شب در روی برگ گل یا گیاه می نشیند، بشم، بژم، بشک، اپشک، افشک، افشنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشه
تصویر پشه
حشره ای ریز و بال دار از خانوادۀ مگس که نیشی خرطوم مانند دارد و بدن انسان را نیش می زند، سارخک، سارشک
پشۀ مالاریا: در علم زیست شناسی پشۀ ناقل بیماری مالاریا که بیشتر در کناره های آب های راکد و باتلاق ها یافت می شود، آنوفل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشنگ
تصویر پشنگ
پشنج، آبی که از تکان دادن یک چیز تر به کسی یا جایی پاشیده شود، ترشح آب، زنبه، برای مثال با دوات و قلم و شعر چه کار است تو را / خیز و بردار تش و دستره و پیل و پشنگ (ابوحنیفۀ اسکافی - شاعران بی دیوان - ۵۹۱)، اهرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشگ
تصویر مشگ
مشک. توضیح برای ترکیبات آن هم
فرهنگ لغت هوشیار
((پَ ش ِ یا شِّ))
حشره ای از راسته دو بالان جزو رده بندپاییان که دارای اقسام و گونه های متعدد است، آنوفل، مالاریا، خاکی و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشنگ
تصویر پشنگ
((پَ شَ))
زنبه، تخته ای با چهار دسته که با آن خشت و گل و امثال آن را جا به جا می کنند، اهرم، تیشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشم
تصویر پشم
((پَ))
موهای بدن گوسفند و شتر، پرز بعضی میوه ها، هیچ و پوچ
پشم در کلاه نداشتن: کنایه از اعتبار نداشتن، بی اعتباری
پشم و پیلی: پشم و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشل
تصویر پشل
((پَ پِا شَ یا ش ِ))
دو چیز که بر یکدیگر زنند تا صدا کند، دو چیز است که با یکدیگر بگیرند و بکوبند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشک
تصویر پشک
((پَ))
موی مجعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشک
تصویر پشک
((پَ شَ))
شبنم، ژاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشک
تصویر پشک
((پِ یا پُ))
پشکل، سرگین گاو و گوسفند و شتر و بز و مانند آن، قرعه ای که چند نفر در میان خود برای تقسیم اسباب و اشیاء یا انجام کاری بیندازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت
تصویر پشت
((پُ))
آن سوی هر چیزی، قسمت عقب هر چیز، مقابل جلو، پشتیبان، یار، صلب، تخم، تخمه، نژاد، نسل، بام، سقف، دنباله، ادامه، مقعد، باطن، مقابل رو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنگ
تصویر پنگ
((پَ))
خوشه خرما که خرماهای آن را گرفته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشک
تصویر پشک
پیشی، گربه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنگ
تصویر پنگ
خوشۀ خرما، خوشۀ خرما که خرماهای آن را کنده یا خورده باشند، لنج
ساعت آبی، وسیله ای برای اندازه گیری زمان در گذشته که در آن از جریان یکنواخت آب استفاده می شد و اسباب آن ظرفی بود با سوراخ کوچک که آب قطره قطره از آن می چکیده و با مدرج ساختن ظرف، گذشت زمان را اندازه می گرفتند و نوعی از آن ظرفی سوراخ دار بوده که آن را پنگان یا فنجان گفته اند، پنگان، سرچه، فنجان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشک
تصویر پشک
جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، کوف، چوگک، کوچ، مرغ شب آویز، بایقوش، شباویز، چغو، بوف، اشوزشت، کلک، مرغ شباویز، پش، کوکن، هامه، مرغ حق، کلیک، پسک، مرغ بهمن، پژ، کنگر، بیغوش، کول، بوم، آکو
فرهنگ فارسی عمید