خوشۀ خرما، خوشۀ خرما که خرماهای آن را کنده یا خورده باشند، لنج ساعت آبی، وسیله ای برای اندازه گیری زمان در گذشته که در آن از جریان یکنواخت آب استفاده می شد و اسباب آن ظرفی بود با سوراخ کوچک که آب قطره قطره از آن می چکیده و با مدرج ساختن ظرف، گذشت زمان را اندازه می گرفتند و نوعی از آن ظرفی سوراخ دار بوده که آن را پنگان یا فنجان گفته اند، پَنگان، سرچه، فِنجان
خوشۀ خرما. (برهان قاطع). خوشۀ خرما پس از جدا کردن خرما که به مصرف سوختن میرسد. خوشۀ موز، چوب که ترکان اغاج گویند. (برهان قاطع) ، وقت بامداد که به عربی صبح خوانند، دریچۀ خانه. (برهان قاطع) ، کفن. وُلف در فرهنگ شاهنامه بمعنی کفن یا نعش گمان کرده و آن را از لغت شاهنامۀ عبدالقادر و بعض نسخ شاهنامه از حکایت بردن بشوتن تابوت اسفندیار را نزد گشتاسب و از حکایت پادشاهی همای نقل کرده و در این دو حکایت در نسخی که در دسترس ما بود بجای پنگ کلمه تنگ هست و اغلب صفت تابوت است کاسۀ مسین یا روئین پیمودن آب روان را که ته آن سوراخ تنگی کنند ودر آب گذارند چون پر گردد و در ته نشیند یک پنگ شودو اکثر آبیاران میدارند و در مقسم آب نهند. (فرهنگ رشیدی). پنگان، یک حصه از ده هزار حصۀ شبانه روز است چه شبانروز را بده هزار قسمت کرده اند و هر قسمتی را یک پنگ خوانند. (برهان قاطع). یک حصه ازده حصۀ شبانه روزی چه شبانروز را بده قسمت کرده اند و هر قسمتی را پنگی گویند. (آنندراج) ، پنج. پنجال. گرفتن گوشت کسی با سر انگشتان. نشگون