معنی پشم - فرهنگ فارسی معین
معنی پشم
- پشم((پَ))
- موهای بدن گوسفند و شتر، پرز بعضی میوه ها، هیچ و پوچ
پشم در کلاه نداشتن: کنایه از اعتبار نداشتن، بی اعتباری
پشم و پیلی: پشم و مانند آن
تصویر پشم
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پشم
پشم
- پشم
- موهایی که بر پوست بدن گوسفند، بز، شتر و امثال آن می روید و از آن پارچه های پشمی بافته می شود
فرهنگ فارسی عمید