- پردازنده
- اسم پرداختن، تادیه کننده مودی کار سازی کننده، جلا دهنده صیقل دهنده، سازنده مرتب کننده فراهم آورنده، آراینده زینت دهنده، مقید شونده، خالی کننده تهی کننده، تمام کننده بپایان رساننده، گیرنده رباینده، رفع کننده مرتفع سازنده، رای زننده مشورت کننده. -11 بس کننده اکتفاکننده، شرح دهنده شارح، ترک دهنده، ترک کننده، دور شونده جدا شونده. -16 کشنده قاتل، در سازنده. -18 نوازنده ساز خواننده نغمه. -19 برانگیزنده،0 واگذارنده،1 توجه کننده
معنی پردازنده - جستجوی لغت در جدول جو
- پردازنده
- پرداخت کننده، جلا دهنده، آرایش دهنده، پول دهنده
- پردازنده ((پَ زَ دِ))
- ادا کننده، صیقل دهنده، سازنده، مرتب کننده، نوازنده ساز، خواننده نغمه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اپراتور، مدیر
اسم برداشتن، کسی که چیزی را از جایی بردارد
آنکه چیزی را از جایی بیندازد پرتاب کننده
لمس کننده
دوری کننده حذر کننده اجتناب کننده محتذر محتاط، نگهبان حافظ
اسم پنداشتن، گمان برنده خیال کننده
گمان برنده، خیال کننده
گردش دهنده، چرخاننده، کنایه از تغییردهنده
کسی که چیزی را از جایی برمی دارد، حمل کننده
کسی که چیزی را از جایی بیندازد، پرتاب کننده
پرداختن، پول دادن، وام خود را ادا کردن، کارسازی کردن، ساختن، جلا دادن، آراستن، خالی کردن، تهی کردن، مرتب کردن، انجام دادن، فارغ شدن، مشغول گشتن
آنکه میگرداند، محول، مدبر، مقلب
لمس کننده
پرهیزکننده
بساونده، لمس کننده
متناسب
ورجاوند
اسم برازنده، شایسته لایق زیبنده: شغل برازنده، متناسب شکیل: اندام برازنده
متفرق، منتشر، پخش
آنکه می پراند
پاشیده پاچیده پریشان پخش بشولیده پشولیده پرت وپلا متفرق متشتت، تلف شده صرف شده، گوناگون متفرق، بیگانه غریب مقابل خویش، شیفته شوریده مجذوب، بیشعور کم عقل، بی بندوبار لاابالی بی حفاظ، مشهور، حق ناشناس پست، مطالب جدا و تاء لیف ناشده. یا بخت پراگنده. بخت بد. یا پراگنده بودن، پهن بودن گسترده بودن
بلند کننده، بالابرنده
آرایش دهنده، نظم دهنده
شایسته، لایق، زیبنده، مناسب
متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده
گردش داده، چرخانده، کنایه از دیگرگون شده
کسی که از روی ناز و تکبر راه می رود، خرامنده، برای مثال دلیری کند با من این نادلیر / چو گور گرازنده با شرزه شیر (نظامی۵ - ۸۲۳)
آرایش دهنده، پیرایش کننده