جدول جو
جدول جو

معنی گرداننده

گرداننده
گردش دهنده، چرخاننده، کنایه از تغییردهنده
تصویری از گرداننده
تصویر گرداننده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گرداننده

گرداننده

گرداننده
آنکه میگرداند. مقلب. محول. مدبر:
بلی در طبع هر داننده ای هست
که با گردنده گرداننده ای هست.
نظامی.
بی تکلف پیش هر داننده هست
آنکه با گردنده گرداننده هست.
مولوی
لغت نامه دهخدا

گریاننده

گریاننده
کسی که دیگری را بگریاند، چیزی که باعث گریه شود
گریاننده
فرهنگ فارسی عمید

گردانیده

گردانیده
گردش داده حرکت داده، بدور در آورده چرخانده، تغییر داده دیگر گون کرده
فرهنگ لغت هوشیار