- پالنده
- اسم پالیدن، صاف کننده تصفیه کننده
معنی پالنده - جستجوی لغت در جدول جو
- پالنده
- کاوش کننده، جستجوکننده
- پالنده ((لَ دِ))
- صاف کننده، تصفیه کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نمو کننده نشو و نماکننده رشد کننده
پایدار، بادوام، ابدی
مطلق گلوله است از هر چه باشد -2 آن پنبه برپیچیده که حلاجی کرده باشند عمدا پنبه گلوله کرده پنبه بر پیچیده که زنان ریسند کلوچ گلیج گلوله آغنده پاغند، پنبه دسته کرده از پشم و پاغنده که بریسند
پراکنده، افشاننده
اسم پالیدن، صاف شده خالصر شده صاف کرده
شربتی که با یخ یا برف و رشته نشاسته یا سیب رنده کرده درست کنند
اسب جنیبت اسب کوتل پالاد
پراکنده کننده، افشاننده
ناله کننده، در حال نالیدن
کسی که چیزی به جایی می مالد
صافی کرده، صافی شده، کاویده، جستجوشده
صاف شده، پاکیزه شده، پاک شده از آلودگی، فالوده، فالوذج، برای مثال چون آن شاه پالوده گشت از بدی / بتابید از او فرّۀ ایزدی (فردوسی - ۱/۳۶) ، فالوده، شربتی که با برف یا یخ و رشتۀ نشاسته یا سیب رنده شده درست می کنند، برای مثال ملک نقل دهان آلوده می خورد / به امّید شکر پالوده می خورد (نظامی۲ - ۲۴۶)
نمو کننده، در حال رشد یا پیشرفت مثلاً جامعۀ بالنده
پایدار، بادوام، کسی که چیزی را بپاید و مراقب آن باشد، برقرار، جاوید، ابدی، باقی
بشتاب رونده جیم شونده
دلاک، کیسه کش، آنکه بمالد
آنکه ناله کند، بیمارشدن بیمارگشتن
موجود، ساکن، حاضر
محرک محرض، مفتن فتنه انگیز